یادداشتی درباره هنر گرافیک ممیز
علی دهباشی با هوشیاری در پی آن است که خوانندگان خود را با کسانی که وجودشان در راه ادب و فرهنگ و هنر ایران کنونی مؤثّر بوده است دمساز کند.این بار کسی را به خوانندگان میخواهد بشناساند که اکنون شناخته و شاخص است و ممیزات هنر و کمال او را همه اصحاب قلم و هنر دیدهاند و آفرین کردهاند.پس از قلمهای شکسته و ناآگاه چون منی توقع آن نمیتوان داشت که«مرتضی ممیز»را شناخت.خوانندگان تردید نکنند که یک کلمه هم نمیتوانم در وصف هنر والای او بنویسم.مشک آنست که خود ببوید و من که عطّار نیستم چه بگویم.اما برای آنکه ارادت و سپاس خود را به او عرضه داشت کنم اینک که مجالی پیش آمده است بیادش میآورم آشنایی ما از روزگاری آغاز شد که من به خواهش دوستم«احسان یار شاتر»هر زمان که در ایران نبود(میان سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۲)،متصدی امور«بنگاه ترجمه و نشر کتاب»میبودم و مرتضی ممیز در آن سالها که مثل امروز شاداب بود و سبیلش سیاه سیاه،تصویرسازی و نقشپردازی و طرحریزی بسیاری از کتابهای آنجا بر عهده داشت.مخصوصا برای کتابهای کودکان و نوجوانان آن مؤسسهء انتشاراتی طراحی میکرد و کارش موجب رونق کتابهای بچهها و کودکان شده بود و اسلوبی که به کار گرفته بود،ابداعی بود و تازگی داشت.در همان اوقات نخستین کتاب سلسلهء متون فارسی که جلد اول آن دیوان انوری بود میبایست منتشر میشد. «یار شاتر»در تهران نبود.طراحی هم برای ورقهء لفافهء این سلسله معین نکرده بود.مرحوم«عبد اللّه سیار»که با کفایت و دلبستگی مجری همه کارهای چاپی و اداری بود به من گفت چه کنیم.گفتم جز ممیز کسی نیست که بتواند از عهدهء این کار که باید رویهای متین و جذاب و همیشگی باشد برآید.ممیز رفت و طراحی را آورد که دلچسب و مبتکرانه بود و پنجاه کتاب با آن طرح به چاپ رسید.رنگی هم که برای آن انتخاب کرد(سبز یشمی)متناسب بود.نخستین کتاب(دیوان انوری) نشر شد و چون کتاب مهم بود و پر خواستار مصحح(مرحوم استاد محمد تقی مدرس رضوی) شناخته و روی جلد آن چشمگیر موجب رونق بازار کتاب شد.ماهی نگذشت که مرحوم«حسن معرفت»مدیر«انتشارات کانون معرفت»به تصور آنکه میتوان با طرح و رنگ روی جلد کتاب بد را در بازار آب کرد،کتابی را منتشر کرد که طرح روی جلدش شباهتی نزدیک به طرح روی جلد کتاب دیوان انوری داشت اما این کجا و آن کجا.«معرفت»در نهایت بد سلیقگی رنگی سرخ برای همان طرح«اجق و جق»انتخاب کرده بود که جز فضاحت نمیتوان کلمهای برای وصف آن به کار گرفت.چندی نگذشت که«معرفت»را دیدم.به او گفتم این طرح را کی برایت درست کرده؟گفت خودم.گفتم خودت؟گفت بله.مگر کاری مهم است.شما بیدلیل جلدی صد تومان میدهی که برایتان طراحی کنند و خیال میکنید هنرمند شق القمر میکند.تلقی ناشران ما در آن روزگار ازین گونه بود.
«ممیز»آرامآرام در این راه گام برداشت.بیگمان او یکی از کسانی است که در پیشرفت طراحی روی جلد کتاب تأثیرگذار بود.چند سال پس از آنکه نمایشگاه«روی جلد»در انجمن کتاب گذارده شد،برتری روی جلدهای«مرتضی ممیز»به چشم همهء دیدارگان مشخص بود.
از سال ۱۳۵۰ که ساختمان«کتابخانهء مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران»آماده شد و یکی از فعالیتهای مستمر در آنجا برگذاری نمایشگاه بود طبعا ضرورت داشت که هنرمندی در این کار دخالت داشته باشد و با نظر او نمایشگاهها به تناسب طراحی شود.«مرتضی ممیز»در همان سالها به عضویت هیئت علمی«دانشکدهء هنرهای زیبا»درآمده و به تدریس«گرافیک»پرداخته بود و طبعا بهترین فرد بود که خدمات هنری و کارهای نمایشگاهی بر عهدهء او گذارده شود. خوشبختانه رئیس وقت دانشگاه«دکتر هوشنگ نهاوندی»این پیشنهاد را با رضا و رغبت پذیرفت و از دانشکده خواست که«ممیز»با کتابخانهء مرکزی همکاری داشته باشد.
«مرتضی ممیز»نه تنها در برگذاری نمایشگاهها و تهیهء جذوات مربوط به آن نمایشگاهها به کتابخانه کمک کرد بلکه آذین در و دیوار آن کتابخانه و هر جا که اثری از ذوق و هنر در آن کتابخانه دیده میشود همه برخاسته از چشم هنرزا و و ذهن ذوقپرور اوست.
این یادداشت را برای آن نوشتم که دو خدمت بزرگ فرهنگی او برای کسانی ازین جنبه کار او آگاهی ندارند در صفحات مجلهء کلک به یادگار بماند.
ایرج افشار
–
مجله کلک/ شهریور ۱۳۷۱/ شماره ۳۰