من و ممیز
گفتگوی سایت مرتضی ممیز با نورالدین زرین کلک
•از آشنایی خودتان با مرتضی ممیز برایمان بگویید. از شروع کار طراحی انیمیشن مرتضی ممیز.
ـ درست یادم نیست چه تاریخی و کجا اولین ملاقات را با مرتضا ممیز کردم؛ اما به نظرم می آید که ورود من به حوزه ی هنرهای تجسمی کم و بیش با شروع آشنائیم با ممیز قرین بوده است. این را از آن جهت می گویم که در حافظه ی من زمان ها در یکدیگر فید می شوند و خط مشخصی آن ها را از یکدیگر جدا نمی کند.
باری ؛ اگر فرض را بر این بگذاریم که اوایل دهه ی چهل کارحرفه ای و جدی من در سرزمین تجسمی شروع شده باشد (بعد از دوره ی کارمطبوعاتی کیهان بچه ها و اطلاعات جوانان که نیمه حرفه ای نیمه داوطلبانه بود) درهمان زمان ها هم ممیز در آستان زندگی من ظاهر شد و آغازی برای دوستی و مراوده ی ما گردید. دورترین دیدارهای ما که به یادم مانده است دیدار هایی بود که درچایخانه “رشت ۲۷ “می کردیم برای تشکیل انجمن صنفی گرافیک .در آن مجالس من، پرویز کلانتری وممیز و دوسه نفر دیگر بودیم و نه بیش تر. ادامه ی این دیدارها گاه در آتلیه ممیز و گاه در آتلیه مثقالی برگزار شد که در آنجا معصومی هم اضافه شد و او با آن سبیل صوفیانه و لهجه ی کرمانشاهی وشوخی های ویژه اش یادم مانده. بعد دیگر در ذهنم تصویری از مرتضا ندارم (گمانم اینک او به فرانسه رفته بود) تا هنگامی که او را دعوت کردم در مدرسه ی انیمیشن درس گرافیک بدهد مرتضا تازه رشته ی گرافیک را در دانشگاه راه انداخته بود و همه ی انرژی خود را صرف آن می کرد. پس وقتش اجازه نمی داد و از طرف دیگر روی این را نداشت که دعوت مرا رد کند.
ترفندی فکر کرد و آن این بود که دستمزد تدریسش را آنقدر بالا بگیرد که من نتوانم بپردازم. پس گفت ساعتی سیصد تومان یعنی پنج برابر دستمزد دانشگاه؛ و انتظار داشت من کوتاه بیایم. اما من قبول کردم و او ناچار شد بیاید!
حالا نوبت او بود که مرا به دانشگاه تهران دعوت کند؛ و وقتی من گفتم “با کمال میل” با تعجب پندم داد که ” هیچوقت این جمله را به کسی (دیگر) نگو؛حتا اگر خیلی مایل باشی!” در سال های بعد وقتی من از بلژیک برگشته بودم یک بار دیگر برای تدریس انیمیشن مرا دعوت کرد و من باز کلاس های انیمیشن را در دانشکده ی هنرهای زیبا راه اندازی کردم.
“همان زمان مرتضا که در غیبت من در کانون دو فیلم “آن که فکر کرد و آن که عمل کرد” و “یک نقطه سبز” را ساخته بود، مشغول تمام کردن فیلم “سیاه پرنده”بود. آن چه ممیز در فیلم اولش به عنوان “تاتی کردن برای راه رفتن” کرده
بود در فیلم دوم گل کرد و با آن غریزه ی گرافیکی خود توانست کارخوبی دربیاورد که ارزش هایش در گرافیک آن است و نه انیمیشن آن. مرتضا ممیز با ساختن این دو فیلم در حقیقت یک خودآزمائی جدی را از سرگذراند و به جواب درستش رسید: اوبا هوشمندی دریافت که راه او از راه انیمیشن جداست و او جز گرافیک نباید به چیز دیگری بپردازد؛ وگرنه به خود و گرافیک جفا کرده است.
در طول سال های بعد مرتضا همه ی هم وغم خود را برای سه امر مهم گذاشت:
۱- تعالی هنر گرافیک
۲ ـ آموزش گرافیک
۳- انجمن طراحان گرافیک
• در آن زمان چه کسانی کار انیمیشن می کردند؟
ـ در حلقه ی اول سوای ممیز، فرشید مثقالی، اکبر صادقی، نفیسه ریاحی ،آراپیک باغداساریان، پرویز نادری ومن. دیگرانی هم بیش و کم آمدند؛ اما آن ها تنها برای طبع آزمایی یا به سوداهای شخصی شان به این پهنه آمدند و زود پریدند و رفتند.
• همه ی روند طراحی تا تولید انیمیشن در یک جا انجام می گرفت؟
ـ بله در ساختمان کانون.
•درباره ی فیلمبرداری کارها و اینکه حلقه های فیلم به چه صورت بودند برایمان بگویید.
ـ فیلمبرداری با دوربین و استند آگسبری (کامل ترین در جهان) که از امریکا خریداری و در ساختمان کانون نصب شده بود.
• نقش کانون در خلق این انیمیشن ها چی بود ، هزینه ها به چه صورت بودند؟
ـ از هزینه ها ما کمتر خبر داشتیم. لزومی نداشت. اما در خلق فیلم ها هر کس به اندازه ی بضاعت خود هزینه می کرد.
•کارها در کجا به نمایش گذاشته می شدند؟
ـ در کتابخانه های کانون، در جشنواره های داخلی و جهانی انیمیشن و در هر مجلس و محفل فرهنگی که دعوت می کرد.
• صدا گذاری در کدام استودیو انجام می گرفت؟
ـ صدا گذاری هم در استودیوی مستقل کانون که هنوز هم فعال است با سرپرستی هرایر آتشکار، محمد حقیقی و چنگیز صیاد. هرایر به استرالیا مهاجرت کرد اما دونفر دیگر در ایرانند و فعالیت خود را ادامه می دهند.
• غیر از کانون نهاد دیگری هم کار انیمیشن می کرد؟
ـ از سال های آخر دهه ی سی خورشیدی در اداره ی فرهنگ و هنر تهران اسفندیاراحمدیه در اتاق کارش با دوربین ۱۶ میلیمتری بولکس انیمیشن را از نو کشف واختراع کرد! بعد نصرت الله کریمی (برادر علی کریمی که رئیس اداره فرهنگ وهنر بود) و جعفر تجاتچی که افسر نیروی هوایی بود. پیش از کانون فیلم های کوتاه و تبلیغاتی ای ساده ای ساخته بودند؛ اما آن چنان که باید عرضه نکرده بودند و کسان زیادی از کار آنها خبر نداشتند (حتا من که به صورتی دیوانه وار در جستجوی جائی و کسی بودم که سر از راز آن در بیاورم، نتوانستم دستم را به دامن آن ها برسانم.
• بیایید درباره ی انیمیشن های مرتضی ممیزصحبت کنیم
آنکه عمل کرد و آنکه خیال بافت (۱۳۵۰)
ـ اولین تاتی مرتضا ست برای راه رفتن در پهنه ی انیمیشن.
یک نقطه ی سبز (۱۳۵۱)
ـ تمرین دوم مرتضاست و اوباز به کشف خود دست می زند.
سیاه پرنده (۱۳۵۲)
ـ اولین فیلمی است از ممیز که گرافیک شاخصش در حد ممیزاست. اگر بخواهیم جایگاه ممیز را در ساحت انیمیشن بسنجیم باید به فیلم سیاه پرنده استناد کنیم.
•تکنیک ممیز چی بود؟ از چه ابزاری استفاده می کرد و متن در کارهای ممیز چه جایگاهی داشت؟
ممیز در هرسه فیلم خود مشغول آموختن و تمرین کردن بود. (نه تنها او؛ که همه ی ما با هر فیلم خود به تجربه اندوزی مشغول بودیم ؛ اما اتفاقاً بهترین آثارمان هم در همین جستجو ها خلق شدند.). تکنیک هایی که او بکار گرفت در دو فیلم اولش ویژگی خاصی نداشتند؛ اما در فیلم سیاه پرنده بود که ممیز خود را پیدا کرد. در این فیلم مرتضا دست به ابتکاری زد که تازگی داشت به این معنی که او برای کاراکتر مهاجم خود (همان سیاه پرنده) از فیلم های رادیولوژی و عکس دنده های بیماران استفاده کرد و دیدگاه نوآورانه ی گرافیک خود را در قلمرو انیمیشن تجربه کرد….اما درست درهمین مرحله ی اوج گیری بود که او پرونده ی انیمیشن را بست و به دنیای خود یعنی گرافیک بازگشت.
•فکر می کنید چرا ممیز دیگر کار انیمیشن نکرد و کلاً به گرافیک پرداخت؟
راست بگویم: اساسا در این مورد گفت و گویی بین ما اتفاق نیفتاد ویا اینکه بکلی از خاطرم رفته است… امروزمن خود هم از خودم می پرسم چگونه بود که ما در مورد همه چیز گفت و گو می کردیم جز این داستان؟ البته میتوانم بگویم چرا او از انیمیشن فاصله گرفت اما این درحد یک عقیده ی شخصی است وعموماً این طور است که مشقات و مشکلات انیمیشن از حوصله ی اغلب هنرمندان آزاد خارج است. و مرتضا هم از این مقوله خارج نبود. اگر از کمی فاصله دنیای انیمیشن را نگاه کنیم آنرا مثل یک اردوی کار جهنمی می بینیم که در آن همه دارند عرق میریزند و ذغال سنگ حمل می کنند یا تون می تابند… وخلاصه لحظات لذت و خوش گذرانی در آن کارخانه ی ذوب آهن نادر و نایاب است؛ در حالی که کار هنری سرشار از کشف و شهود و دریایی از لذت است که قابل معاوضه با هیچ چیز نیست.نگاه کنید نه تنها ممیز؛ بلکه مثقالی و صادقی و بقیه هم وقتی انیمیشن محدود یا نابود شد خود را از این ورطه بیرون کشیدند و به افق های آزاد و
استقلال خود باز گشتند. صادقی نقاشی به رنگ روغن روی آورد، مثقالی مجسمه های زیبای کاغذی خود را ساخت و…
اگر من هم در این کویر ماندم شاید به سبب خوش بینی زیادی یا علل و اسبابهای روانی خودم بوده شاید هم به پوست کلفتی و تربیت نظامی من برمیگردد که تحملم بیشتر بوده است… و شاید چیزهای دیگر که برخودم هم روشن نیست.
•از اینکه وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید سپاسگزاریم.
تهران خرداد ۱۳۹۲
تهیه و تنظیم ا.مرتضایی ـ سایت مرتضی ممیز.