بنیادی متراکم در یک انسان
فرزاد ادیبی
سال ها پیش، وقتی برای تدریس گرافیک به دانشگاه سوره شیراز رفته بودم، مدیر گروه گفت: امیدوارم شما دیگر از شاگردان ممیز نبوده باشید. گفتم: بوده ام و همیشه هستم؛ چرا؟ گفت: دانشجویان از استادانی که شاگرد ممیز بوده اند می ترسند، چون بددهنی می کنند و بداخلاق اند. و وقتی می پرسم چرا؟ می گویند چون ممیز با بداخلاقی، معلمی می کند و توفیقش در این است. گفتم: ایشان مثل پدر بداخلاقی می کنند و مثل پدر هم مهر می ورزند. توفیقشان در این است که مثل پدر دلسوزاند. هدفشان آموزش است. لازم باشد می نوازند و می گدازند به مهر و به قهر …
از آن روز سال ها می گذرد ولی من همیشه به آن گفت و گوی کوتاه فکر می کنم …
ممیز می خواست انسان تربیت کند نه فقط تکنسینی به نام طراح گرافیک. سر کلاس از همه چیز می گفت و چه روزهایی که کارهایمان را بدون هیچ صحبتی از روی دیوار کلاس برمی داشتیم؛ وقت کلاس سپری شده بود، ممیز از همه چیز گفته بود الا درس و همه راضی بودیم. می گفت اگر انسان باشید، طراح هم خواهید شد، برادر و خواهر و فرزند و پدر و همسر خوبی برای خانواده تان خواهید شد و شهروند خوبی برای همشهریان. ظروف مرتبطه را مثال می زد که اگر در یک ظرف مایعی ریخته شود در ظرف های دیگر هم جریان خواهد یافت. می گفت اگر طراح باشید انسان خواهید شد و چه راست می گفت. درودش باد و روحش شاد … تلاش می کرد انسان تربیت کند. گاه می گداخت و گاه می نواختمان.
ای سلیمان در میان زاغ و باز حلم حق شو با همه ی مرغان بساز
مرغ جبری را زبان جبر گو مرغ پر اشکسته را از صبر گو …
و سلیمان سان از جبر و از صبر گفت و نسلی را تربیت کرد که اگرچه پس از ممیزاند اما اعشار نیستند، امید آن که خود روزی ممیز شوند.
او خواست انسان پرورش دهد و داد. گروه بزرگ طراحان بنامی که حضوری موثر در اعتلاء فرهنگ بصری و فرهنگ عمومی جامعه دارند و جانمایه بینش و منش استاد را به ماترک برده اند، اگرچه هستند گروه دیگری که از او جبر و تندی را و یا لحن خشن و صراحت لهجه و یا حتی پوشش و آرایش ظاهری اش را به ارث برده اند …
استاد نه تنها یک هنرمند بلکه نهاد و بنیادی بود متراکم در یک انسان. آموزگاری دانا در همه ی دروس گرافیک، مشاوری امین برای دوستان و شاگردان در همه شئون، روشنفکری نکته سنج، نویسنده ای زبردست، سخنوری فصیح، مدیری مدبر، هنرمندی خلاق در هنرهای تجسمی و صاحب نظر در همه هنرها، همسر، دوست و شهروندی قابل احترام و اعتماد … او تجسم عینی ظروف مرتبطه بود …